واقعا حیفه که آدم نمیتونه روح و روانش رو بیاره نشون بده و بگه ببین چیکارش کردی!!!!!!!

خوش باشی جونم هرکجا هستی میدونم میایی سر میزنی اینجا بهم 

یادته گفته بودم اینجا تنهایی جایی هست که تا آخر عمرم میتونم برات از دلم بگم از حالم بگم...

چه روزایی گذشت و گذشت...

 

این سوی زندگی...

این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سر نوشت !این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق !به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین ؟سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان ؟چه زیباست لحظه ای که من بهسهم خویش رسیده باشم و تو نیز به ارزوی خود !چه زیباست لحظه ای که سر نوشت با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد!چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما !این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ....و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود !آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم ؟

سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟

اولین پست بعد از چندین سال پر از غم

عاقبت داستان ما هم جدایی بود و نرسیدن و حسرت...

این متن پیامی بود که برام فرستاده بودی هنوز دونه به دونه یادم میاد حرفاتو. الان تو زندگی جدیدت با بچت و...... فقط من موندم و یه عالمه حسرت 😞 

آخرین روز از آخرین بهار از سال 1399،

31/3/1399 

.

بلاخره رفتی 

رفتی به آرزوی خودت رسیدی بعد از این همه سال دلم را زیر پایت له کردی و رفتی.

نمیدانم لیاقتت نفرن است یا دعا...

انقدر زخمت کاری و عمیق بود که دیگر نیازی به مرحم ندارم.

3آبان ماه 1394 روز مرگ من بود با رفتنت داغ بر دلم نهادی شاید این وبلاگ را یادت باشد هنوز کاش بیایی و ببینی چه داغونم.

مرا نخواتس بعد از ینهمه خاطره عشق شوق .من وجودم را به تو بخشیدم روحم قلبم جسمم ولی تو خیلی بی رحمی .

بانوی زندگیت را هم دیدم ارزویم نه خوشبختبت است نه بدبختیت فقط میخواهم روزی جواب سوالات بی جوابم را بهم پس دهی.

چرا رفتی ؟به کدامین کار نکرده؟

به کدامین گناه؟دروغ>؟

داغت دلم را سوزاند لهم کرد .خیلی زود فراموش شدم بعد از 9 سال .چجوری دلت اومد بری...چجوری طاقت آوردی ؟فقط آه می کشم تا خدا صدایم را بشنود فقط امیدوارم تاوان این دل شکستن من برایت سنگین تمام شود...

دندونی رو که لقه باید کشید؛

اولش درد داره یه کم

بعدش جای خالی بودن جاش چند روز رو اعصابته

بعدشم انگار نه انگار که

روزی دندونی اونجا بوده

و این درست حکایت بعضی از آدمای زندگیمونه...


با...

با کسی باش


که وقتایی که دلت گرفته

حوصله نداری

ناراحتی
حس میکنی یه دنیا غم داری

بلد باشه شادت کنه
 
راه قلبتو بلد باشه
 
تنهات نزاره.....

مردانه دوستم داشته باش...

زن نیستم اگر زنانه پای عشقم نایستم


من از قبیله ی زلیخا آمده ام!


آنقدر عـــشـــــق را جار میزنم تا خدا هم برایم کف بزند


فرقی نمیکند فرشته باشی یا آدم...


یوسف باشی یا سلیمان...


قالیچه ی عمر من بدون اسم رمز" نام تو" پرواز نمیکند


زنانه پای این عشق می ایستم


مردانه دوستم داشته باش...

ناگفته...

ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻨﺖ ﺭﺍ ﻋﺮﯾﺎﻥ

ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺑﺎﻧﻮ !

ﺑﻠﮑﻪ


ﻟﺒﺎﺱ ﻋﺮﻭﺱ ﺑﺮ ﺗﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ

... ﺑﻔﻬﻢ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﻗﻌﺎ
عشق بود؛


 
ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ خیلی چیزها بووود؛

ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻖ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﺷﺪ ؛ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺣﺘﯽ

ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺮﻕ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ

ﻣﺴﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ وﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻭ ﻫﻤﺨﻮﺍﺑﯽ

ﻧﯿﺴﺖ ... ﺧﻼﺻﻪ ﺭﻓﯿﻖ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭﺩ ﻧﯿﺎﻭﺭﻡ ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻘﺖ

ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﯾﺪ

ﭼﻮﻥ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻫﺴﺘﯽ ﺟﺎﯾﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻗﻠﺒﺶ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ

ﻧﺨﻮﺭﻧﯿﺴﺖ !!

ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﻔﺖ ﻗﻠﻢ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ

ﺧﻮﺷﮑﻠﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ .

ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺗﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ

ﺣﺎﮐﻢ ﺫﻫﻦ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﯽ ...


ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﻟﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ


ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ; ﮐﻪ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺗﻮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﺎ


ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻫﺘﻪ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺶ ﺗﻮیی...

دوباره ...

دوباره بـــــور میزنـــم ورق هـای زندگــــــی ام را

شایــــــد در فــال جـــدید

تصـــادفا عاشــــــــقم شـــدی

شایــــــد ...

در زندگـــــــي...

در زندگي


هرکسي را که دوسـت بـداري از او ضعيف تري


زيرا براي “راضـي نگـه داشتـنش”


حاضري دست به هرکار اشتباهي بزني...

دلـــــــــــم شکســــــت...

دلم شکست !

عیبی ندارد شکستنی است دیگر ، می شکند !

اصلا فدای سرت ، قضا و بلا بود از سرت دور شد . . .

اشکم بی امان می ریزد !
مهم نیست !

آب روشنی است !

خانه ات تا ابد روشن عشق من . . .

از قــــــبل ...


از قــــــبل هم باید حدس مـــــی زدم می روی

“رفـــــــتنــــ ” همیشہ


حتی در دستور زبان فارســـی


“لــــــازمـــ” است…

فردا...

خورشید را می دزدم
فقط برای تو!
میگذارم توی جیبم
تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم!
فردا تو می فهمی
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت . می دانم!
آخ ... فردا!
راستی چرا فردا نمی شود؟
این شب چقدر طول کشیده...
چرا آفتاب نمی شود؟
یکی نیست بگوید خورشید کدام گوری رفته؟

تنهایـــــــــی...

تنهایی........

هزار بار بهتراست

از بودن با کسی که

بودنش دروغ محض است

دلش که هیچ...

حواسش هم باتو نیست


و فقط زمانی با توست که کسی را ندارد..!!!

حـــسرت بـــــاقی می مانــــد...

هر که گفته فـــــراموش می شود !
دروغ گفــته است !

بهــــانه آورده است !


تا شاید خـــودش را دلـــداری دهد !


فـــراموش نمی شود !


تا ابـــــد می ماند !


قصه دلـــدادگی و عــــاشقی !


حتی اگر متنــــفر شوی ! ببُــری ! دور شوی !


سایـــه اش را با تیــــر بزنی !


باز هـــم هست ! باز هم یکـــــ چیزی ! یک جــــایی !


تـــو را پرت میکند به تـمام خاطـــــرات خـــــــــــوب !


و فقـــــط !



حـــسرت بـــــاقی می مانــــد...


“تو با من باش”

من دست همه اتفاق ها را میگیرم که نیفتند !