بلاخره رفتی
رفتی به آرزوی خودت رسیدی بعد از این همه سال دلم را زیر پایت له کردی و رفتی.
نمیدانم لیاقتت نفرن است یا دعا...
انقدر زخمت کاری و عمیق بود که دیگر نیازی به مرحم ندارم.
3آبان ماه 1394 روز مرگ من بود با رفتنت داغ بر دلم نهادی شاید این وبلاگ را یادت باشد هنوز کاش بیایی و ببینی چه داغونم.
مرا نخواتس بعد از ینهمه خاطره عشق شوق .من وجودم را به تو بخشیدم روحم قلبم جسمم ولی تو خیلی بی رحمی .
بانوی زندگیت را هم دیدم ارزویم نه خوشبختبت است نه بدبختیت فقط میخواهم روزی جواب سوالات بی جوابم را بهم پس دهی.
چرا رفتی ؟به کدامین کار نکرده؟
به کدامین گناه؟دروغ>؟
داغت دلم را سوزاند لهم کرد .خیلی زود فراموش شدم بعد از 9 سال .چجوری دلت اومد بری...چجوری طاقت آوردی ؟فقط آه می کشم تا خدا صدایم را بشنود فقط امیدوارم تاوان این دل شکستن من برایت سنگین تمام شود...